عسل عسل ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

دخترک چشم آبی

دومین سیزده بدر عسل خوشگله

سلام عسلم سال قبل چون تازه زایمان کرده بودم و هفت روزه بودی نشد که جایی بریم و مامان جون اینا هم به خاطر ما سیزده بدر پارسال رو بیرون نرفتن وخونه موندن عوضش تو خونه کباب پختیمو کلی صفا کردیم ولی امسال جبران کردیم و با خونواده من یعنی حاجی بابا و مامان جون و خاله و دایی هات رفتیم ولایت ابا و اجدادیمون بابایی هم برای بار دوم بود که به روستای ما میومد یادمه نامزد که بودیم بابایی سیزده  بدرو با ما اومد . مامانی تا یادم نرفته اینم بگم که سی یا چهل روزه بودی که اولین مسافرتتو رفتی اونم کجا روستای مامان جونو حاجی بابا . عجب رکوردی .......  اینم از عکسا   مامانی محمد سامو بیشتر از بقیه دو...
18 فروردين 1392

تولد 1 سالگی عسل جون

بازم سلام به ناز گل مامان مامانی دیدو بازدیدای عید که تموم شد نوبت این رسید که برای تولدت برنامه ریزی کنم یکی اینکه میخواستم ببرمت اتلیه ولی اون اتلیه ای  که مد نظرم بود عکاسش  رفته بود مسافرت و منم که فقط کار اونو قبول داشتم زنگ زدم و اسرار کردم که تا ٧ فروردین خودشو برسونه و خدا رو شکر همین طور هم شد صبح پاشدم وبا کلی لباسو عروسک رفتیم اتلیه طفلکی اقای عبادی از بس که سعی کرد تورو بخندونه صداش گرفته بود کلی ازت عکس گرفت البته با هزار مکافات یکیشو پسندیدم که اندازه ٥٠در ٧٠ چاپش کنیم اینم از عکس اتلیه ایشالا هر وقت که بزرگ شدی و دیدی بپسندیش بعدش نوبت کیک تولدت بود البته من و بابایی یکی دو ماه قبلش تصمیم گرفته بودی...
9 فروردين 1392

اولین عید نوروز

ناز گلم سلام هم عیدت مبارک هم تولدت مبارک برای دیر اومدنم بهونه زیاد دارم اول اینکه دم عیدی سرم شلوغ بود دیگه اینکه ورجه وورجه زیاد میکنی و یه جا نمیشینی که ازت عکس بگیرم و پست مربوط به اون روز رو بزارم  بدون عکس هم که نمیشه ولی تا دلت بخواد ازت فیلم گرفتم هم از اولین چهارشنبه سوریت هم از اولین سال تحویل زندگیت  حالا یکی دو تا عکس که خیلی عجله ای گرفتم میزارم که ببینی   اینجا شب چهارشنبه سوریه ولی چون از صدای ترقه ترسیدی اوردیمت خونه اینجا تازه سال تحویل شده و لباسای عیدت رو هم پوشیدی گلم مامانی یادم رفت که جلوی سفره هفت سین ازت عکس بگیرم ولی اشکالی نداره فیلمش هست راستی  یه خبر خوبم دارم ماما...
9 فروردين 1392
1